به گزارش ایران خبر، در روزگاری که به غلامرضا تختی پیشنهاد میشد که جلوی دوربین برود تا سینمای فارسی از نفوذ و سلطه جهانپهلوان بر قلب تودهها بهره ببرد، این محمدعلی فردین بود که با بوسیدن تشک کشتی، مقابل دوربین رفت. عضو تیم ملی کشتی که سابقه نایبقهرمانی در مسابقات جهانی استانبول ۱۹۵۷ را نیز در کارنامه داشت، در دورانی ستاره سینما شد که دوست و همتیمیاش میان مردم به محبوبیتی افسانهای دستیافتهبود.
فردین در سالهایی به سینما آمد که هنوز کشتی ورزش اول ایران بود؛ سالهایی که خیلیها به عشق جهانپهلوان، نام پسرانشان را غلامرضا میگذاشتند. اندام ورزیده و چهره جذاب فردین که با لبخند، دوستداشتنیتر هم میشد، نایبقهرمان سابق جهان را به بازیگر موفق سینمای فارسی تبدیل کرد؛ قهرمان خوشقلب و مثبتاندیشی که در نهایت با پیروزی خیر بر شر، با محبوبش ازدواج میکرد؛ ماجرایی که از همان فیلم اول فردین «چشمه آب حیات» (سیامک یاسمی) آغاز شد. فردین از همان قدم اول با تکیه بر نیت پاکش از پس برادران شرورش برآمد و به مراد دلش رسید.
در «فردا روشن است» (سردار ساگر) اگر همسرش را بهخاطر یک خواننده کاباره رها میکرد، در انتهای ماجرا به کانون گرم خانواده بازمیگشت. در «بیوههای خندان» (نظام فاطمی) نقش جوان مکانیکی را بازی میکرد که مورد توجه ۳ زن متمول قرارمیگرفت و در «فریاد نیمه شب» (ساموئل خاچیکیان) در فیلمی جنایی و در شبکهای از توطئه و خیانت، اغواگریهای پروین غفاری باعث نمیشد که به نامزدش خیانت کند. در «دختری فریاد میکشد» (خسرو پرویزی) کشتیگیری جوانمرد بود که درگیر ماجرایی عاطفی میشد.
در «گرگهای گرسنه» (محمدعلی فردین، نظام وفایی)، «طلای سفید» (جمشید شیبانی)، «زمین تلخ» (خسرو پرویزی)، «ساحل انتظار» (سیامک یاسمی) و «عشق و انتقام» (محمدعلی فردین)، گرچه خبری از موفقیت گیشه و محبوبیت افسانهای نبود، ولی فردین با همین فیلمها بهتدریج برای تماشاگر به چهرهای آشنا تبدیل شد و به شهرتی نسبی دست یافت. در «جهنم زیر پای من» (رضا صفایی) در نقش یارقلی جوان روستایی کرد، نشان داد انتخاب خوبی برای بازی در نقش روستاییها نیست و در «انسانها» (مهدی میثاقیه) با وجود تبلیغات و سروصدای فراوانی که در ابتدا برایش به راه افتاد، کمرمقتر از آن بود که موردتوجه تماشاگر قرارگیرد. در همه این فیلمها فردین قهرمانی خوشقلب و بامعرفت است. مثل «دهکده طلایی» (نظام فاطمی) که در نقش معلم سپاه دانش، محبت و معرفتش تنها شامل گلنار، دختر موردعلاقهاش نمیشود و به همه اهالی روستا تسری مییابد.
سیامک یاسمی
«آقای قرن بیستم» (سیامک یاسمی) سکوی پرتاب فردین به جایگاه و موقعیت ستارهای پولساز بود. سینمای موسوم به فردینی و تیپ آشنا و محبوبش که تا سالها، موفقیت گیشه هر فیلمی را تضمین میکرد، با نقش داش حبیب در آقای قرن بیستم آغاز شد؛ لمپن سرخوش و با مرامی که شغل مناسبی ندارد و دلهدزدی میکند، ولی از رسیدگی به فقرا هم غافلنیست.
آشنایی با ستاره (پوران) که دختری پولدار است، جازدن خود بهعنوان فردی ثروتمند، درافتادن با آدمهای شروری که قصد بالا کشیدن ثروت ستاره را دارند، شکست آنها و در نهایت ازدواج با دختر پولدار. فردین پس از ۵ سال حضور در سینمای فارسی و بازی در چندین فیلم که هیچ کدام بهصورت چشمگیری موردتوجه قرارنگرفتهبودند، با «آقای قرن بیستم»، در تیپ جوان بامعرفت جنوب شهری جا افتاد؛ فیلمی که برای نخستین بار در آن ایرج (خواجهنوری) جای فردین خواند. حالا دیگر فردین بازیگر محبوبی است که تودهها او را در نقش آدمی فقیر، اما خوشقلب و جوانمرد میپذیرند و دوستش دارند.
«قهرمان قهرمانان» (سیامک یاسمی) با همین فرمول ساخته شد. فردین این بار در نقش حسن فرفره باز هم با دختری پولدار آشنا میشود که عدهای بدخواه به ثروت پدرش چشمدوختهاند؛ دختری که در انتهای فیلم با حسن فرفره ازدواج میکند. از قهرمان قهرمانان بهعنوان مقدمهای بر گنج قارون (سیامک یاسمی) یادشده است؛ فیلمی که با نمایش آن فردین در قامتی فراتر از یک ستاره پولساز ظاهر شد. فردین با گنج قارون شد قهرمان تودهها و سلطان قلبهای طبقه فرودست؛ موقعیت و جایگاهی که تاکنون در مورد هیچ بازیگری در تاریخ سینمای ایران تکرار نشده است.
علی بیغم در گنج قارون به لحاظ تیپ و منش و روحیات از همان ریشه و تبار داشحبیب آقای قرن بیستم و حسن فرفره قهرمان قهرمانان بود. تماشاگر سینمای فارسی قهرمان دلخواهش را یافته بود؛ قهرمانی که با او همذاتپنداری میکرد و در زمانهای که فاصله طبقاتی با رشد و توسعه تهران و شهرهای بزرگ، گسترش مییافت، رؤیای شیرین آشتی طبقاتی بهشدت به مذاقش خوشمیآمد. فردین در نقش علی بیغم در واقع ترکیبی از همه آنچه تماشاگر در چند فیلم قبلیاش دیده بود را ارائه میداد؛ مرد جوانی که خوشقلب، بامعرفت و البته فقیر است و نهتنها قارون (آرمان) ثروتمند را نجات میدهد که با فلسفه عامیانهاش مانیفستی صادرمیکند که تا سالها بهعنوان فرمولی طلایی در سینمای فارسی جواب میدهد.
از گنج قارون بهعنوان مهمترین فیلم سینمای عامهپسند یادشده و در میان عواملی که به فروش فوقالعاده و محبوبیت تکرارنشدنیاش یاریرساندند، فردین بیشترین نقش و سهم را ایفا میکرد. سینمای فردینی که منتقدان به تحقیر از آن بهعنوان سینمای آبگوشتی یاد میکردند، تماشاگرانی گسترده و ثابت یافت. در میانههای دهه ۴۰، مردم قهرمانی را روی پرده سینما طلب میکردند که به خواستهها و نیازهایشان پاسخ دهد و چه قهرمانی بهتر از فردین که خوشسیما، خوشقلب و جوانمرد است و با زور بازو و اندام ورزیدهاش از پس مصایب برمیآید، به مال دنیا بیاعتنایی میکند و در عین حال ثروتمند و سعادتمند میشود؛ قهرمانی که مقابل طبقه ثروتمند کم نمیآورد و به نمایندگی از تودهها خوشبختی را هم تجربه میکند و هم با دوستدارانش به اشتراک میگذارد.
فردین قهرمان افسانهای تودهها شد و شکوه جوانمردیاش چشمها را خیره و قلبها را تسخیر کرد. بعد از گنج قارون فردین سلطان قلبها شده بود؛ قهرمان قهرمانانی که ملت شیفته مرام و جذابیت مردانهاش بودند.