جنایت خانوادگی
از آنجا که گفتههای زن میانسال برای کارآگاهان مشکوک بود در ادامه تحقیقات به سراغ همسایهها رفته و دریافتند این زوج میانسال اختلاف شدیدی با هم داشتهاند. یکی از همسایهها گفت: صدای دعوا و درگیری این زوج همیشه به گوش میرسد و ساعاتی قبل هم صدای آنها را شنیدم اما ناگهان صدا قطع شد و تصور کردم که درگیری تمام شده است، اما لحظاتی بعد زن میانسال سراسیمه از آپارتمان بیرون آمد و مدعی شد مرد غریبهای وارد خانهشان شده و شوهرش را کشته است. مأموران در گام بعدی از تحقیقات به سراغ دوربینهای مداربسته ساختمان رفتند اما در بازبینی دوربینها تصویر هیچ مرد نقابداری که وارد خانه این زوج شده باشد به دست نیامد. با قوت گرفتن فرضیه جنایت خانوادگی و این احتمال که همسر مقتول واقعیت را پنهان کرده است به دستور بازپرس جنایی وی بازداشت شد. او ابتدا منکر جنایت بود اما زمانی که در برابر بازپرس جنایی قرار گرفت به قتل ناخواسته همسرش اعتراف کرد. بنابراین به دستور بازپرس شعبه چهارم دادسرای امور جنایی تهران او در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار داده شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
گفتوگو با متهم
سهیلا، لیسانس میکروبیولوژی دارد و پس از مدتی کار در بیمارستان تغییر شغل داده و در یک آرایشگاه مشغول به کار شد، اما این اواخر از کار در آرایشگاه نیز انصراف داده و بهدنبال شغل دیگری بود.
با همسرت چطور آشنا شدی؟
این مرد همسر دومم بود. از همسر اولم به خاطر خیانت جدا شدم ۱۲ سال او را تحمل کردم اما بیفایده بود و درنهایت سال ۹۵ طلاق گرفتم. مدتی تنها زندگی میکردم اما هزینههای زندگی به قدری بالا بود که خانهام را تحویل داده و به خانه مادرم آمدم. مادرم با مردی ازدواج کرده بود و من با ناپدری سازش نداشتم. بعد از سه ماه به علت دعوا با ناپدریام خانه مادرم را ترک کردم و به خانه خاله پیرم رفتم. شوهر دومم در واقع همسایه خالهام بود که وقتی مرا دید و به هم علاقهمند شدیم ازدواج کردیم. ۱۵ سکه مهریهام بود بعد از ازدواج به خانهاش که طبقه سوم آپارتمانی در ستارخان بود آمدم. وضع مالی اش خوب بود. او آپارتمان دیگری هم در همان ساختمان داشت که اجاره داده بود و با پول آن هزینه زندگی اش را پرداخت میکرد.
بر سر چه مسائلی اختلاف داشتید؟
شوهر دومم اعتیاد داشت و دارو مصرف میکرد. همین مسأله باعث اختلاف مان شده بود. چندباری خواستم او را ترک بدهم اما نه تنها ترک نمیکرد بلکه این موضوع باعث درگیری و اختلاف ما میشد. او در دعوا مرا کتک میزد و من از ترسم به داخل اتاق پناه میبردم. رفتارهایش مرا به فکر طلاق انداخت اما وقتی گفتم طلاق میخواهم بدتر از قبل شد.
شب حادثه چه اتفاقی افتاد؟
داخل اتاق خوابیده بودم که با سر و صدای شوهرم بیدار شدم، او فریاد میزد که دارد خفه میشود و از من خواست برایش آب ببرم. وقتی به آشپزخانه رفتم و برایش آب بردم میخواست با تبر مرا بزند. من هم برای دفاع از خودم چاقویی از آشپزخانه برداشتم و چند ضربه به او زدم. به خودم که آمدم روی زمین افتاده بود. باورم نمیشد که او را به قتل رسانده ام. آن زمان بود که تصمیم گرفتم سناریوی قتل به دست مرد غریبه را طراحی کنم.