کد مطلب: 58551
 
تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۳ فروردين ۱۳۹۵ ساعت ۱۶:۲۵
موسیقی قدیم، صحیح و اصیل ما مبنای آوازی داشته و اگر امروز به دنبال گوشه های ناب، ریشه دار و اصیل خودمان هستیم باید به دنبال گوشه هایی باشیم که در طول تاریخ از شعر کهن ما تاثیر گرفته است.
به گزارش ایران خبر، موسیقی قدیم، صحیح و اصیل ما مبنای آوازی داشته و اگر امروز به دنبال گوشه های ناب، ریشه دار و اصیل خودمان هستیم باید به دنبال گوشه هایی باشیم که در طول تاریخ از شعر کهن ما تاثیر گرفته است.
 
 بدون تردید و در این سال ها (یعنی سال هایی که تلاش شد موسیقی اصیل به حاشیه رانده شود) در کنار نام هایی آشنا، نام هنرمندی چون «جلال ذوالفنون» نیز خوش درخشید. او از آخرین سه تارنوازانی بود که شیوه مخصوصی داشت و نوازندگی اش از گویایی برخوردار بود. در این یادداشت، به سراغ گفتاری از ذوالفنون رفتم که سنجیده و صمیمانه در میان جمعی از هنرمندان و هنردوستان موسیقی بیان کرده است. بخشی از این گفتار را برگزیده ام و به دنبال آن، تحلیلی کوتاه نوشته ام که در ادامه می خوانید:
 
موسیقی امروز حرفی برای گفتن دارد؟ ندارد؟!

1- آقای شجریان، نکته ای را فرمودند که جوان ها را برای «نوآوری» تشویق بکنیم. بسیار اصل بزرگی است. من خودم [به این اصل] معتقدم. شما در کادر تدریس من دیده اید، نظر من جوان ها هستند و مثل بچه های خودم دوست شان دارم. این نکته بسیار جالب است. آقای شجریان از این نظر ما پشت سرِ شما هستیم!

رمز ادامه حیات مادی و معنوی بشر در همین نو شدن ها و «نگاه نو» نهفته است. موسیقی نیز از این قاعده برکنار نیست؛ به شرط آنکه به این نکته ها توجه کافی شود:

الف) بهبود شرایط موسیقی به طور مستقیم با بهبود شرایط اجتماعی ارتباط تنگاتنگ دارد و نو شدن و نوآوری های مانا محصول بستر فرهنگی اجتماعی مناسب است.

ب ) باید تعریفی دقیق از نوآوری در موسیقی ارائه دهیم، وگرنه هر کار نامتعارف و غیرقاعده ای را به حساب نوآوری و نوپردازی خواهیم گذاشت.

پ ) بستر آموزشی مناسبی نیاز است تا نوآوری از حرف به عمل تبدیل شود، آیا امروز در سیستم آموزشی ما چنین شرایطی فراهم است؟

ت ) زندگی در عصر شگفت ارتباطات، رفتن به سمت و سوی دهکده جهانی، توسعه مدرنیته و ...، هنرمند موسیقی را سخت وادار می کند که در اندیشه کارهای نود باشد؛ چون او می داند همه چیز با شتاب در حال پیشروی است و ترن زمان هرگز نمی ایستد تا کسی در سوار شدن یا نشدن،درنگ یا تأملی درازمدت داشته باشد.

ث ) اما این نکته کلیدی ناگفته ماند که برای خلاقیت، نوجویی و آفرینش در ضمیر و ذات هنرمند خلاق نهفته باشد؛ یعنی صرفا با تشویق یا زور نمی توان کسی را خلاق و نوآور بار آورد.

2- ما در کنار ساز جدید یا به موازات ساز جدید یا به جای ساز جدید (هر جور که حساب بکنیم)، نیاز به اندیشه جدید هم داریم. اندیشه جدید خیلی مهمتر است؛ برای اینکه هر چیزی که ما داریم از ذهن ما ناشی می شود. هر چیزی که ما داریم از اندیشه، تفکر، تصور و تخیل ما درست می شود؛ ... پس هر چه که در ذهن ما به سمت تعالی حرکت بکند، دنیای بیرون ما نیز متعالی تر می شود.

«کارل پوپر» می گوید: «با چوب های پوسیده نمی شود قایق و کشتی ساخت و با افکار پوسیده هم نمی شود زندگی و جامعه را ساخت.» ذوالفنون نیز سنجیده می گوید: «نیاز به اندیشه جدید داریم.» در حالی که ساز جدید هم می تواند اگر از مرحله آزمون و خطا به سلامت گذشته باشد، گوشه ای از کار موسیقی را پر کند. در طول تاریخ، بسیاری سازها آمدند، بسیاری رفتند و فراموش شدند، برخی ماندند تا امروز با چند ساز ایرانی و غیر ایرانی، انبوهی از آثار تولید شود اما نکته در اینجاست که با افکار پوسیده هرگز نمی شود موسیقی را ساخت. 

با اندیشه جدید بود که «مشیر همایون شهردار» و «مرتضی محجوبی» توانستند ساز فرنگی «پیانو» را ایرانی کنند و در خدمت موسیقی ایران درآورند.. با اندیشه نو و سازنده بود که «ابوالحسن صبا» توانست ساز فرنگی «ویلن» را رنگ و بوی ایرانی دهد.

ما باید در خدمت آنچه در خدمت موسیقی مان قرار می گیرد و آن را بهبود می بخشد، چالاک باشیم و آن بخشی از سنّت را که ناکارآمد است، به آرامی از کنارش بگذریم. مطمئن باشیم که از اندیشه نو و اصیل، کارهای بسیاری ساخته است.
 
موسیقی امروز حرفی برای گفتن دارد؟ ندارد؟!

3- افرادی که فکر می کنند «موسیقی» هنر است در اشتباه هستند. موسیقی هنر نیست! جدی عرض می کنم. حالا خدمت تان عرض می کنم. موسیقی تعریفش این است: ترکیبی از اصوات و نظم زمانی که همان «ریتم» باشد. این دو عامل، هر دو فیزیکی است. زمان یک عامل فیزیکی است و اصوات و امواج هم یک عامل فیزیکی است. زمانی می تواند یک هنر بشود که پیامی روی آن بیاید. مثلا امواج رادیو و تلویزیون، برفک است، خش خش است، مگر آن که با گفتاری یا تصویری همراه بشود و پیام داشته باشد.

آن کس که هنر را خلق می کند و پیامی در آن نهفته است، بی گمان «هنرمند» است. اگر پیام را از هنر بگیریم، آن را به سوی «صنعت» سوق داده ایم و صاحب آ« را «صنعتگر» می نامیم که در جای خود البته جایگاهی دارد اما موسیقی بدون پیم، (آن هم پیامی انسانی و انسان ساز) به درختی خشکیده و بدون برگ و بَر شبیه است. موسیقی در چنین شرایطی به اصواتی تبدیل می شود که فقط عامل زمان در آن نقش دارد و مولد آن موظف است این اصوات را بدون پشتوانه فکری و فرهنگی به نظم درآورد. 

در طول تاریخ چه بسیار شاعرانی داشته ایم که صرفا «ناظم» بوده اند و کلام شان نه پیامی داشته و نه از معنا و مفهومی برخوردار بوده است. اگر به طور مثال و صرف نظر از کلام و شعر، در صدای «غلامحسین بنان»، «لئونارد کوهن»، «آندره بوچلی» و ... پیامی انسانی و انسان ساز نبود، آیا این صداها و صداهای مشابه را می شد از نظر هنری، ارزش گذاری کرد و ارزشمند دانست؟ چیزی که در بخش عمده ای از موسیقی امروزِ ما احساس می شود این است که موسیقی حرفی برای گفتن ندارد. پیامی، حرفی، محتوایی!

6- به نظر من اگر بخواهد موسیقی تاثیرگذار باشد، دو عامل در آن نقش دارد: یکی «پلی فونی» [چند صدایی] است که در موسیقی قرنِ 18 و 19 قبل و بعدش در موسیقی کلاسیک غرب گسترش پیدا کرد و در جاهای دیگر هم شبیه اش درست شد اما اگر مسئله پلی فونی نباشد، پس «بداهه پردازی» است. این وسط هر چیزی باشد به نظر من پرکننده است، ... اگر بخواهیم پیامی را همان طور که عرض کردم بر این موسیقی سوار بکنیم، غیر این دو عامل بیشتر نیست. موسیقیِ تکنوازی ما موفق تر از موسیقی گروهی بوده است؛ برای اینکه در فضای بداهه آزادی بوده است.

تکنوازی در موسیقی تمام ملل و از آن جمله ایران، از جایگاه ویژه ای برخوردار است. احساس منفرد است. اجزا و ارائه لطایف و ظرایف به عهده یک نفر است؛ بنابراین کاری است بسیار دشوار و اگر هنرمند موسیقی از عهده درست آن برآید، بسیار اثربخش است.

مسئله دوم بداهه پردازی است که هنوز و همچنان در موسیقی ما تعریف نشده باقی مانده است و متاسفانه از این واژه، استفاده های نابجا می شود. چنانچه در بسیاری از کنسرت ها یا آلبوم ها که همه چیزِ آن از پیش مشخص و تمرین شده است، از این واژه استفاده می کنند! گاهی هم «تمرین نوازی» یا «مشق نوازی» را به حساب بداهه می گذارند و ذهنیت ساده انگارانه شنونده و مخاطب خود را به بازی می گیرند. چرا امروز ما مدعی استادی، آهنگسازی و بداهه نوازی بدین گستردگی هستیم؟ نکند کار بسیار آسان شده است؟!
 
موسیقی امروز حرفی برای گفتن دارد؟ ندارد؟!

5- حدود صد سال است که موسیقی مان از فضای آوازی به فضایِ سازی آمده است؛ حالا کاری نداریم که در گذشته دور شاید موسیقیِ سازی داشته ایم و خیلی هم خوب داشته ایم ولی با نگاه به تاریخ، صد سال است که تقریبا موسیقیِ سازی آمده و در این مدت در موسیقیِ سازی هر چه کار گروهی کرده ایم به نظر من آزمون و خطا بوده است. هیچ پایه و اساسی نداشته است.

موسیقی قدیم، صحیح و اصیل ما مبنای آوازی داشته و اگر امروز به دنبال گوشه های ناب، ریشه دار و اصیل خودمان هستیم باید به دنبال گوشه هایی باشیم که در طول تاریخ از شعر کهن ما تاثیر گرفته است. گوشه های سازی بیشتر محصول دوره قاجار است و نمی توان به اصالت و کهن بودن این گونه ردیف های سازی، چندان باور داشت.

... اما کارهای جمعی و موفق از «وزیری» و «خالقی» گرفته و بعد از آن، کم نداشته ایم ولی گرفتاری در زمینه موسیقی گروهی ما از وقتی آغاز می شود که ارکسترهای تعریف شده و قوانین ارکستراسیون را رها می کنیم و می خواهیم صرفا با چند ساز ایرانی، «احیای سنت» کنیم (!)... مفصلِ این ماجرا باشد برای مجالی دیگر.

6- اگر کمبودی در کار گروهی احساس می کنند، علتش همین است. چهار تنبک می گذاریم کنار تیمپانی یا چهار ویلنسل ببینیم چطور می شود! یک کمانچه می گذاریم کنار دو سنتور با دوازده تنبک، ببینیم چطور می شود! چیزی نمی شود؛ همین می شود که الان شده است! احساس کمبود می کنند، درست می گویند. در کار گروهی مان احساس کمبود می کنیم؛ ولی این بدان معنا نیست که ما برویم سراغ کمیّت. ما باید ببینیم برای اینکه موسیقی خودمان را به شکل حقیقی خودش بیان بکنیم، آیا واقعا کمیّت ها جوابگو هستند؟ قدری بیشتر فکر بکنیم شاید چیز دیگری لازم باشد.

وقتی با «داس های کهنه» به سراغ «گل بوته های تازه» رفتیم، نتیجه همین می شود که کمبودهای این موسیقی را می خواهیم با حرف پر کنیم یا با کارهای نامتعارف دیگر. دوست من! موسیقی، صورت و سیرت زیبا می خواهد. مطالعه می خواهد، اندیشه می خواهد، اندیشه می خواهد، اندیشه می خواهد. به قول ذوالفنون «آیا واقعا کمیّت ها جوابگو هستند؟ قدری بیشتر فکر بکنیم شاید چیز دیگری لازم باشد.»
 
موسیقی امروز حرفی برای گفتن دارد؟ ندارد؟!

7- افرادی که می گویند ما کمبود هنرمند نداریم (!)، من خواهش می کنم تجدید نظری بفرمایند. ما کمبود هنرمند داریم! ... تمام موسیقی که در حال حاضر من در این مملکت می شنوم الگوی زمینی دارد. هیچ چیزی من نشنیدم [یا] به ندرت شنیدم که الهامات آسمانی داشته باشد (ندارد) همه اش الگوهای زمینی است. این شبیه آن می خواند، آن یکی شبیه این یکی می زند. این صدایش قوی تر است، آن صدایش پررنگ تر [یا] کم رنگ تر است. همه اش چیزهای صنعت پایین است، زمینی است. ما باید یک مقداری توجه به بالاتر بکنیم. الهاماتی باید وجود داشته باشد و از این الهامات برای موسیقی مان بهره بگیریم. اگر ما چهار نفر داشتیم اصلا احتیاج به کمیّت نبود؛ باور کنید.

«ساموئل جانسون» می گوید: «هیچ کس از راه تقلید به بزرگی نرسید.» بخش درخور توجهی از موسیقی امروز ما در دام تکرار و تقلید گرفتار است. 

جای تردید نیست که ذوالفنون آشکارا آنچه را که باید گفت، گفته است اما نکته در اینجاست که ما نباید و نمی توانیم فقط «موسیقی کاران» را به این نقص متهم کنیم؛ چرا که ایراد از جامعه ای است که به موسیقی هنری اش بهایی داده نمی شود...؛ در چنین شرایطی ما نباید انتظار داشته باشیم که بوی خوشِ لاله زار از دشت موسیقی به هوا خیزد! اگر همت والای هنرمندان موسیقی در سطوح مختلف نبود، اگر این سختکوشی ها و این استعدادهای فردی و درخشان نبود...، موسیقی هنر مان واقعا به ناکجاآباد رسیده بود. بنابراین بهتر است از واژه «موسیقی مقاومتی» استفاده کنیم و آفرین گویانِ مردان و زنانی باشیم که فانوس لرزان موسیقی را در این سالیان نگهبانی کرده اند و می کنند!

8- موسیقی ایرانی اینقدر بالقوه عظمت دارد، (نگاه به امروزش نکنید [که] به این روز افتاده!) اینقدر درونش عظمت دارد، قدرت دارد، توانمندی دارد که خیلی انسان باید والا باشد و بالا باشد تا بتواند به آن برسد و اگر کسی احساس کمبود می کند... برای این است که آن ذهنیت نیست. 

اگر آن ذهنیت بود، چهار نفر کنار هم می نشستند با همین سازهایی که به قول شما، وسعتش دو اکتاو است، ببینید چه کار می کردند؛ همان کاری که در هند دارند می کنند. فکر می کنید سازهای هندی چه از ما بیشتر دارند؟ از نظر وسعت صدا، از نظر امکانات و ... به نظر من بعضی از سازهای ما توانمندتر هم هست؛ ولی از توانمندی اش استفاده نشده است. بنابراین خلاصه صحبت من این است که مقداری ذهنیت ها را باید در جهت بالاتر پرورش بدهیم تا مشکلات مان حل بشود. فقط موسیقی هم نیست، اصلا [در] تمام زمینه ها؛ و خب «موسیقی» هم به هر حال یکی از آنهاست.

بدون تردید اگر بخواهیم این موسیقی برخیزد و حرکت سنجیده ای در آینده داشته باشد، اول قدم این است که «ذهنیت ها را در جهت بالاتری پرورش دهیم.» در جستجوی «عشق» باشیم. هنرمند موسیقی ما در گذشته، شیفته هنرش بوده و نه شیفته خودش! دریغ است که موسیقی ایرانی با آن مقدار توانمندی، با آن مقدار «عظمت درونش»، تنها فدایِ «خودمطرحی» ما شود. خردورزی را از فردوسی، مقامات معنوی را از مولوی، عشق را از سعدی، رندی را از حافظ و زیست در دنیای نو را از شعر و ادب امروز بیاموزیم و با خود مرور کنیم.

و امیدوار باشیم که با بهبود شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، غلبه بر معضلات زیست محیطی، کاهش دغدغه های زندگی ماشینی و ... جوان امروز و فردا با درک و دریافت مناسب، خواهد توانست راه خود و راه موسیقی خود را پیدا کند. دنیا هرگز بازگشتی به گذشته ندارد.
منبع : ماهنامه هنر موسیقی